آرشيو 1391 لاسميهاي عزيز به لاسم خوش آمديد بهار و تابستان مبارک
موضوع نامه : اطلاعيه
تقديم به همه خوبان زلال که باشي آسمان در تو پيداست
بگذار خنده ات با تمام وجود باشد. خنده اي با تمام وجود پديده نادري است. وقتي هر سلول بدنت مي خندد٬ وقتي هر تار وجودت از سر وجد به ارتعاش در مي آيد٬ آن گاه انبساط خاطري عظيم به همراه مي آورد. فعاليت هاي معدودي وجود دارند که بي اندازه ارزشمندند. خنده يکي از آنهاست. عشق فقط مي بخشد. عشق تجارت نيست٬بنابراين اصلا حساب سود و زياني در ميان نيست. عشق از بخشش لذت مي برد.درست همانطور که گلها از عطر افشاني لذت مي برند. چرا بايد در هراس باشند؟ تو چرا بايد در هراس باشي؟ به خاطر داشته باش٬ترس و عشق هرگز با هم نيستند.نمي توانند با هم باشند. هيچ هم زيستي يي ممکن نيست. ترس درست نقطه مقابل عشق است. بر گرفته از کتاب الماس هاي اشو سخناني از اشو شاد باش ! مراقبه خودش به تو دست خواهد داد. مسرور باش زيرا دين خودش دنبالت خواهد آمد. شادماني شرط اصلي است.مردم تنها وقتي مذهبي هستند که نگران و اندوهگين هستند و بهمين دليل تمام مذهبشان دروغ است! پيام من نظريه فلسفي نيست، بلکه نوعي کيمياگري است! دانش تحول روحاني است بنابر اين فقط آنان که مايلند بر آنچه هستند بميرند و دوباره متولد گردند؛ فقط اين عده از مردم با شهامت و شجاع که معدودند آماده شنيدن پيام من هستند . زيرا شنيدن اين پيام نيز مخاطره آميز است . با شنيدن شما نخستين گام را براي زايش دوباره برداشته ايد. پيام من چيزي كمتر از مرگ و زايش مجدد نيست! قصد من تنها آن است که تو را باز به خود برگردانم. تو دزديده شده اي! بر توحجابي افکنده اند و به هر طريق ممکن شرطي ات کرده اند تمام درهاي منتهي به خودت را بسته اند. تمامي کار من آن است که در تو درها و پنجره ها بگشايم و اگر بتوانم تمامي ديوارها را فرو بريزيم و در زير آسمان رهايت کنم؛ آن گاه در خواهي يافت که مذهب چيست... ميگويند گلها خوب و قشنگند ولي خارها زشت و بد! ولي اگر هيچ انساني به روي زمين نباشد، خارها هستند، گلها هم هستند! اما كسي وجود ندارد كه بگويد اين خوب يا بد است! جاي يك چيز را در زندگيت عوض كن تا زندگيت زيبا شود! بجاي ترس از خدا، عشق را جايگزين كن! هرچيزي كه در اين دنيا ميبيني در تضاد است! شب و روز، خوب و بد، زشت و زيبا، عشق و تنفر ... اما با عبور از تمام اين تضاد ها، به حقيقتي ميرسيم كه ميشه اسمش را خدا گذاشت. تو كساني كه دوستشان داري و كساني كه از آنها متنفري همگي جلوه هاي خداوند هستند، همين جمله كوتاه ميتواند تمام زندگيت را دگرگون سازد. لحظه اي كه فرد دريابد كه همه چيز يكي است عشق به خودي خود طلوع ميكند و اين يعني تصوف متدين واقعي به هيچ مذهبي، به هيچ ملتي، به هيچ نژادي و به هيچ رنگي تعلق ندارد! او به كل انسانيت تعلق دارد عشق، دليلي براي وجود اثبات خداوند است. جهنم از اون جايي شروع مشود كه اولين آرزو شكل ميگيرد و بهشت اون جايي هست كه هيچ درخواست و آرزويي نباشد! -------------------------------------------------------------------------------------------------- پرسيدم..... ، چطور ، بهتر زندگي کنم ؟ با كمي مكث جواب داد : گذشته ات را بدون هيچ تأسفي بپذير ، با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ، و بدون ترس براي آينده آماده شو . ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز . شک هايت را باور نکن ، وهيچگاه به باورهايت شک نکن . زندگي شگفت انگيز است ، در صورتيكه بداني چطور زندگي کني . پرسيدم ، آخر .... ، و او بدون اينكه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد : مهم اين نيست که قشنگ باشي ... ، قشنگ اين است که مهم باشي ! حتي براي يک نفر . كوچك باش و عاشق ... كه عشق ، خود ميداند آئين بزرگ كردنت را .. بگذارعشق خاصيت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسي . موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن .. داشتم به سخنانش فكر ميكردم كه نفسي تازه كرد وادامه داد ... هر روز صبح در آفريقا ، آهويي از خواب بيدار ميشود و براي زندگي كردن و امرار معاش در صحرا ميچرايد ، آهو ميداند كه بايد از شير سريعتر بدود ، در غير اينصورت طعمه شير خواهد شد ، شير نيز براي زندگي و امرار معاش در صحرا ميگردد ، كه ميداند بايد از آهو سريعتر بدود ، تا گرسنه نماند .. مهم اين نيست كه تو شير باشي يا آهو ... ، مهم اينست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خيزي و براي زندگيت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دويدن كني .. به خوبي پرسشم را پاسخ گفته بود ولي ميخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به ... ، كه چين از چروك پيشانيش باز كرد و با نگاهي به من اضافه كرد : زلال باش .... ، زلال باش .... ، فرقي نمي كند كه گودال كوچك آبي باشي ، يا درياي بيكران ، زلال كه باشي ، آسمان در تو پيداست دو چيز را هميشه فراموش كن: خوبي كه به كسي مي كني بدي كه كسي به تو مي كند دنيا دو روز است: يك با تو و يك روز عليه تو روزي كه با توست مغرور مشو و روزي كه عليه توست مايوس نشو. چرا كه هر دو پايان پذيرند. به چشمانت بياموز كه هر كسي ارزش نگاه ندارد به دستانت بياموز كه هر گلي ارزش چيدن ندارد به دلت بياموز كه هر عشقي ارزش پرورش ندارد دو چيز را از هم جدا كن: عشق و هوس چون اولي مقدس است و دومي شيطاني، اولي تو را به پاكي مي برد و دومي به پليدي. در دنيا فقط 3 نفر هستند كه بدون هيچ چشمداشت و منتي و فقط به خاطر خودت خواسته هايت را بر طرف ميكنند، پدر و مادرت و نفر سومي كه خودت پيدايش ميكني، مواظب باش كه از دستش ندهي و بدان كه تو هم براي او نفر سوم خواهي بود. چشم و زبان ، دو سلاح بزرگ در نزد تواند، چگونه از آنها استفاده ميكني؟ مانند تيري زهرآلود يا آفتابي جهانتاب، زندگي گير يا زندگي بخش؟ بدان كه قلبت كوچك است پس نميتواني تقسيمش كني، هرگاه خواستي آنرا ببخشي با تمام وجودت ببخش كه كوچكيش جبران شود. هيچگاه عشق را با محبت، دلسوزي، ترحم و دوست داشتن يكي ندان، همه اينها اجزاء كوچكتر عشق هستند نه خود عشق. هميشه با خدا درد دل كن نه با خلق خدا و فقط به او توكل كن، آنگاه مي بيني كه چگونه قبل از اينكه خودت دست به كار شوي ، كارها به خوبي پيش مي روند. از خدا خواستن عزت است، اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حكمت است. از خلق خدا خواستن خفت است، اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است. پس هر چه مي خواهي از خدا بخواه و در نظر داشته باش كه براي او غير ممكن وجود ندارد و تمام غير ممكن ها فقط براي شماست.
|
|